کد مطلب:88655 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:489

کم خوری و اعتدال در غذا











منزورا اكله (اكله)[1].

ترجمه: (می بینی پرهیزگاران را كه) غذایش قلیل و (بهره اش از دنیا) اندك است.

شرح: مولی (ع) در این فراز به كم خوری پرهیزگاران به عنوان صفتی پسندیده، اشاره می كنند، كم خوری و اعتدال در غذا كه از عفاف آنها سرچشمه می گیرد مسئله ساده ای نیست، مسئله ای است دارای ابعاد گوناگون جسمی، اخلاقی، عبادی، اجتماعی، و غیره.

بسیاری از امراض را پزشكان از پر خوری می دانند، خصوصا در عصر ما كه تلاشهای جسمی كم شده و ماشین جایگزین نیروی انسانی شده است، و این عدم تحرك موجب جمع شدن چربیها در بدن گردیده و كانونی از عفونت را به همراه می آورد، بار قلب را این زوائد سنگین و كار كلیه را مشكل و به طور كلی سنگینی و

[صفحه 368]

ناتوانی بدن را به همراه دارد و «صوموا تصحوا»، (روزه بگیرید تا سالم باشید)، سرش همین است چون كم خوری موجب سلامتی است.

یكی از اطباء گفته بود تجربه بیست سال پزشكی من در مورد سلامتی انسان دو چیز است: فعالیت جسمانی و امساك در غذا.

سعدی در گلستان گوید: یكی از ملوك عجم طبیبی حاذق به خدمت مصطفی (ص) فرستاد، سالی در دیار عرب بود و كسی تجربه پیش او نیاورد و معالجه از وی نخواست پیش پیغمبر آمد و گله كرد كه بنده را برای معالجه اصحاب فرستاده اند و در این مدت كسی به من التفات نكرد تا خدمتی كه بر بنده معین است به جا آورم. حضرت رسول (ص) گفت: این طائفه را طریقتی است كه تا اشتهای غالب نشود نخورند و هنوز اشتها باقی بوده كه دست از طعام بدارند. حكیم گفت: این است موجب تندرستی، زمین ببوسید و رفت[2].

پیامبر اكرم فرمودند «المعده راس كل داء و الحمیه راس كل دواء»، (معده اساس هر بیماری و پرهیز ریشه و سرآمد همه دواهاست) این از نظر پزشكی، اما از نظر اخلاقی نیز معلمین و اساتید اخلاق و رهروان راه حقیقت مرتبا و بدون استثناء سفارش و توصیه می كنند، كه كم خورید، تا نورانیت قلب و صفای باطن پیدا كنید، نه این كه به قدری نخورید كه به ضعف كشیده شوید و به بیماری مبتلا گردید و به تعبیر عامیانه آن قدر عقب رویم كه از آن طرف بیفتیم، بلكه مراد آنها پرهیز از پرخوری است همینطور كه پر خوری مانع تحرك و كار عبادت است، كم خوری كه مایه ضعف شود، نیز مانع تحرك و عبادت، می باشد، از این رو مولی از جمله صفات متقیان كم خوراكی را می شمارند، نه بی خوراكی را، زیرا قوام جسم و بدن و روح انسان خوراك و غذا است.

حالت تعادل در هر كاری و به خصوص در غذا خوردن پسندیده است، نه بی

[صفحه 369]

خوراكی و نه پر خوراكی كه به اسراف و تبذیر منجر شود، بی خوراكی انسان را به سستی و ضعف می كشاند، و پر خوری موجب اسراف می گردد و اسراف كنندگان اهل آتشند «ان المسرفین هم اصحاب النار»[3]، و همچنین پر خوری باعث تبذیر می شود و اهل آن برادران شیطان هستند. «ان المبذرین كانوا اخوان الشیاطین»[4].

دین اسلام جامع ترین و كاملترین ادیان است و باید به تمام شوون انسان رسیدگی كند جامع ترین و كوتاهترین تعریف درباره دین و مذهب این است كه دین آئین حیات و آئین زندگی است، این تعریف از سوره انفال آیه ی 24 قابل استفاده است: «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم...»، (ای كسانی كه ایمان آورده اید خدا و رسول او را هنگامی كه شما را به سوی آنچه به شما حیات و زندگی می بخشد دعوت می كنند، اجابت كنید).

خدا و رسول ما را به چیزی دعوت می كنند كه ما را حیات می بخشد و این حیات اعم از مادی و معنوی است، از این رو باید هم به امور زندگی مادی و دنیوی كه خوردن و آشامیدن است برسد و هم به امور معنوی و اخروی بپردازد[5] و بحث ما در این فراز راجع به قسمت اول و یكی از مسائل زندگی مادی است كه بی ارتباط با

[صفحه 370]

زندگی اخروی نیست.

در كتاب مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه در باب 41 چنین آمده است:

قله الاكل محمود فی كل حال و عند كل قوم لان فیه مصلحه للظاهر و الباطن و المحمود من الماكولات اربعه، ضروره و عده و فتوح و قوه، فالاكل الضروری للاصفیاء و العده لقوام الاتقیاء و الفتوح للمتوكلین و القوه للمومنین و لیس شی ء اضر علی قلب المومن من كثره الاكل فیورث شیئین قسوه القلب و هیجان الشهوه و الجوع ادام للمومنین و غذاء للروح و طعام للقلب و صحه للبدن.

(كم خوردن در هر حالی و نزد هر قوم و دسته ای پسندیده است، زیرا در آن صلاح و خیر ظاهر و باطن است و آنچه از انواع خوردنیها مطلوب و پسندیده است چهار است:

1- خوردن ضروری، كه آن برای انبیاء و افراد برگزیده است.

2- خوردن عده كه به معنای مهیا شدن برای امر دیگر است و این برای پرهیزگاران است كه خوراك را مقدمه انجام وظیفه قرار می دهند.

3- خوردن فتوح كه وسیله گشایش امور تكیه كنندگان به حق است.

4- خوردن قوت است كه برای توانائی و نیرو گرفتن مومنین است. چیزی زیان آورتر بر قلب مومن از پر خوری نیست، كه موجب قساوت و سنگدلی قلب و هیجان و شعله ور شدن شهوت می شود و گرسنگی خورشت مومنین و غذای روح و طعام قلب و سلامتی بدن است)[6].

شرح بیشتر كلمات فوق این است كه: غذا خوردن سه مرتبه دارد:

1- یك بار به منظور لذت بردن از غذا و طعام است و بس و این موافق طبع حیوانات است كه تا آنجا كه از غذا لذت می برند، می خورند و هیچ گونه رعایت بهداشت و تندرستی و یا ملاحظه روحانیت و معنویت نمی كنند.

[صفحه 371]

2- به منظور لذت بردن از خوراكی با حفظ بهداشت تن، و در این مقام هر دو جنبه رعایت می شود، و اشخاصی كه این طور هستند، در اثر علوم پزشكی و بهداشتی و یا تجربه مقیدند كه خوردن و التذاذ از طعام بیش از حدود بهداشتی نباشد.

3- به منظور حفظ روحانیت و برای توفیق در انجام وظائف الهی، و در این مرتبه است كه چهار نوع مزبور متصور می شود و به اختلاف مقامات اصفیاء، اتقیاء، متوكلین، مومنین نیت و مقصود در خوردن متفاوت خواهد شد[7].

در آن كتاب شریف در ادامه روایاتی را از بزرگان دین نقل می كند كه اشاره می كنیم: نبی اكرم (ص) فرمودند: فرزند آدم ظرفی را پر نكرد كه بدتر از شكمش باشد (زیرا مایه ی قساوت قلب و بدبختی انسان است) حضرت داود (ع) فرمود: «ترك لقمه مع الضروره الیها احب الی من قیام عشرین لیله»، (ترك كردن لقمه ای با این كه نیاز به آن است، محبوبتر است نزد من از عبادت بیست شب).

آری این پیامبر الهی به اثر آن لقمه آگاهتر است، تا ما كه بیخبریم گاه آن لقمه اثری می گذارد كه عبادت بیست شب نمی تواند اثر آنرا خنثی كند.

رسول گرامی اسلام فرمودند: مومن در یك معده چیزی می خورد و منافق در هفت معده. به اصطلاح مومن یك شكم می خورد و منافق هفت شكم! و این كنایه از كم خوری مومن و پر خوری منافق است.

در حدیثی دیگر فرمودند: وای بر مردم از «قبقبین» سوال شد مراد از دو (قبقب) چیست؟ فرمودند: شكم و فرج (كه اشاره به شهوت جنسی است).

عیسی بن مریم فرمود: قلبی مریض نمی شود، به شدیدتر از قساوت و نفسی مریض و بیمار نمی گردد، به سخت تر از بغض گرسنگی و این دو بیماری دو مهارند برای مطرود شدن و دور گشتن از رحمت الهی و نزدیك شدن به شقاوت و گمراهی.

[صفحه 372]

نخستین قدم برای مهیا شدن در مسیر سیر و سلوك، پرهیز كردن از خوردن بیش از حد لازم است تا بتوان همیشه خود را مهیای خضوع و خشوع و عبادت نماید.

در مقدار خوردن و اعتدال در آن، باید مثل همه كارها به اسوه های اخلاق و راهیان راه الهی توجه كرد، پیامبران و اولیائی كه با روش و سیر خود راه را به ما نشان می دهند.

مولی علی (ع) در ذیل خطبه 159[8] در مورد چند پیامبر بزرگوار الهی چنین می فرماید:

در مورد حضرت موسی كلیم الله می فرماید: آن حضرت می گفت: «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر»، (پروردگارا، به آنچه از خیر و نیكوئی برایم فرستادی فقیر و محتاجم).[9].

سوگند به خدا موسی از خدا نخواسته بود، مگر نانی را كه بخورد، زیرا گیاه زمین را می خورد، و به جهت لاغری بیش از اندازه، سبزی گیاه از زیر پوست او دیده می شد.

درباره ی حضرت داود كه صاحب مزامیر و زبور و خواننده اهل بهشت است می فرماید به دست خود از لیف خرما زنبیل می بافت[10] و به همنشینان خویش

[صفحه 373]

می گفت: كدام یك از شما در فروختن آنها مرا كمك می كنید (شاید مرادش این بود كه كدامیك می خرید)؟ و از بهای آنها برای خود غذا تهیه می كرد كه یك عدد نان جو بود.

در مورد حضرت عیسی بن مریم می فرماید: سنگ را پشتی خود قرار داده و لباس خشن می پوشید و طعام سفت میخورد و خورش او گرسنگی بود[11] و چراغ او در شب روشنائی ماه بود و سایه بان او در زمستان مشرق و مغربهای زمین بود، یعنی جائی بود كه آفتاب می تابید و خانه ای برای سكونت نداشت (ممكن است مراد از مشرق صبح و مغرب عصر باشد چنانكه مرحوم خوئی ذكر كرده است) و میوه و سبزی خوشبوی او گیاهی بود، كه زمین برای چهار پایان می رویاند، نه زنی داشت كه او را به فتنه و تباهكاری افكند و نه فرزندی كه او را اندوهگین سازد و نه دارائی كه او را از توجه به خدا باز دارد و نه (به دنیا و اهل آن) طمعی كه او را خوار كند، مركب او دو پا بود (پیاده راه می رفت) و خدمتكار او دو دستش (هر كاری را خود انجام می داد).

در مورد پیامبر خاتم نبی اكرم نیز می فرماید: لقمه دنیا را باطراف دندان می خورد (نه به پری دهان یعنی در دنیا زیادتر از آنچه را كه ناچار به استفاده بود، فرا نمی گرفت، و یا مراد از باطراف دندان خوردن، این است كه غذای سخت و خشك مثل نان خشك می خورد، كه با دندانهای محكم آسیا جویده و خرد می شود

[صفحه 374]

نه چیزهای نرم كه با تمام دهان خورده می شود) و دنیا را به گوشه چشم نمی نگریست (مثل آدمهائی كه حسرت آن دارند و دل به آن بسته اند)، از جهت بدن لاغرتر و از جهت شكم گرسنه ترین اهل دنیا بود، دنیا به او پیشنهاد شد (خداوند نیز بوسیله جبرئیل اختیار كردن دنیا را به او پیشنهاد فرمود)[12] از قبول آن امتناع نمود... او بر روی زمین (بی آنكه سفره اندازد)[13] غذا می خورد و مانند نشستن بنده می نشست (دو زانو می نشست و پا روی پا نمی انداخت)[14] به دست خود پارگی كفشش را دوخته و جامه اش را وصله می كرد و بر خر برهنه سوار می شد و پشت سر خویش دیگری را سوار می كرد...).

مرحوم خوئی در شرح كلمات فوق در مورد حضرت موسی می گوید: از شهر فرعون كه به حال ترس خارج شد، بدون مركب و توشه بود، گاه زمین می خورد و گاه بلند می شد، تا این كه به زمین «مدین» رسید و فاصله شهر فرعون و (مدین) سه روز و به قولی هشت روز بوده، با پای برهنه خارج شد... و در مدت سفرش به جز گیاه صحرا و روئیدنیهای زمین نخورد.

مرحوم خوئی در مورد حضرت عیسی می گوید: در عده الداعی از امام صادق (ع) نقل كرده كه فرمودند: در انجیل است كه عیسی (ع) گفت خدایا در صبح گرده نانی از جو و در عصر نیز گرده نانی از جو روزیم گردان، و بیشتر از این به من مده كه طغیان می كنم.

سپس در مورد ابراهیم خلیل الله گوید: لباسش پشمین و غذایش از جو بود (مثل نان جو) و حضرت یحیی بن زكریا لباسش از لیف خرما و غذایش برگ درخت بود، سلیمان (ع) نیز غذایش را از طریق زنبیل بافی با لیف خرما مانند پدرش به دست

[صفحه 375]

می آورد.


صفحه 368، 369، 370، 371، 372، 373، 374، 375.








  1. «اكل» بمعنی خوردن است و «اكل» را چنانكه در بعضی نسخ است، مرحوم مجلسی در بحار «الحظ من الدنیا» (بهره ای از دنیا) تفسیر كرده است (بحار، جلد 67، صفحه 328، ذیل همین خطبه) كتاب الایمان و الكفر).
  2. خواندنیهای دلنشین، جلد 1، صفحه 100.
  3. سوره ی مومن (غافر)، آیه 43.
  4. سوره ی اسراء، آیه 27.
  5. در قرآن هم سخن از زندگی و حیات مادی است مثل «اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها...» (حدید 17) (بدانید خدا زنده می كند زمین را بعد از مرگش...) و هم زندگی و حیات معنوی «او من كان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به كمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها...» (انعام 122) (آیا كسی كه مرده بود و زنده اش كردیم و حیاتش بخشیدیم و نوری برایش قرار دادیم تا با آن راه رود مثل كسی است كه در تاریكیها است و خارج از آن نمی شود...) شان نزول (آیه را بعضی در مورد حمزه كه با ایمان آوردن زنده شد و بعضی عمار یاسر گفته اند در برابر ابوجهل كه مرده ای بود و زنده نشد و در تاریكی ماند و همچنین قرآن درباره هر دو حیات مادی و معنوی سخن می گوید «... و من احیاها فكانما احیا الناس جمیعا...» (مائده 32) (كسی كه نفسی را زنده كند مثل این است كه همه مردم را حیات بخشیده است (در تفسیر نورالثقلین جلد 1 ذیل همین آیه امام صادق به هر دو حیات) اشاره فرموده اند.
  6. مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه ترجمه و شرح مصطفوی صفحه 170.
  7. مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه ترجمه و شرح مصطفوی صفحه 171.
  8. خطبه ی 159 فیض و 160 صبحی صالح.
  9. سوره ی قصص، آیه 24 (اكثر مفسرین گفته اند مراد از آن خیری كه نازل بر حضرت موسی شد طعام و غذا بود و این حرف را روایت تفسیر صافی و تفسیر عیاشی از امام صادق (ع) تائید می كند كه حضرت فرمودند موسی از خدا طعام خواست (سال الطعام) و در تفسیر صافی گفته در «اكمال» روایت شده كه موسی درخواست طعام می كرد در حالیكه نیاز به نصف خرما داشت و در مجمع البیان از ابن عباس نقل كرده كه حضرت موسی این نبی خداوند نصف نان از خدا درخواست می كرد تا استقامت و توانائی خود را حفظ كند (سال نبی الله فلق خبز یقیم به صلبه) (شرح نهج البلاغه خوئی جلد 9 صفحه 368).
  10. مرحوم مجلسی در بحار می فرماید: شاید این زنبیل بافی، قبل از آن بوده كه آهن به دست او نرم شود (زیرا خداوند آهن را برای او نرم كرد تا زره ببافد).
  11. مرحوم خوئی در مراد از این كه خورشت او گرسنگی بود، دو احتمال از مرحوم علامه مجلسی و دو احتمال از خودشان ذكر می كنند. اما دو احتمال مرحوم مجلسی 1- انسان محتاج به خورشت است زیرا نفس انسانی برایش مشكل است نان خشك و خالی خورد، پس با گرسنگی شدید از نان لذت می برد و چیز دیگری نمی خواهد پس گرسنگی گویا به منزله خورشت می شود. 2- یا آن كه نان را در موقع گرسنگی اگر خورد گویا گرسنگی با آن، مثل خورشت مخلوط می شود. اما دو احتمال مرحوم خوئی: 1- از گرسنگی لذت می برد چنانكه از خورشت و غذا لذت می برد. 2- گرسنگی بدل از خورشت است، پس لفظ جوع به معنی گرسنگی برای خورشت استعاره گرفته شده آن هم استعاره اسم ضد برای ضد.
  12. ترجمه و شرح فیض الاسلام.
  13. ترجمه و شرح فیض الاسلام.
  14. ترجمه و شرح فیض الاسلام.